سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از عدالت نبود حکم نمودن به گمان . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----588213---
بازدید امروز: ----108-----
بازدید دیروز: ----130-----
جستجو:
  • اوقات شرعی
    تویی که نمی شناختمت - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی
     
     
  • درباره من
  • لوگوی وبلاگ
    تویی که نمی شناختمت - طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی

  • فهرست موضوعی یادداشت ها
    آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی . رضا فاضلی عودلاجان تهران مدارس نوشیروان پریوش سرهنگ نصیری . شهرام همایون فروش دختران در دبی . علیرضا میبدی دادگاه مصطفی رمضان پور پسر خاله زن میبدی هما احسان . ماهواره ملی امید تماشای مسیر زنده پرتاب مدار کره زمین . مستهجن مضلین مستهجن سکس شوک مستند شوک مرکز بررسی جرائم سازمان . میر حسین موسوی عضو فعال ستاد مرکزی آشوب عضویت شورای مرکزی سازمان . نحوه زندگی آیت‏ا? خامنه‏ای دیده . نخست وزیر ترکیه رجب طیب اردوغان غزه رییس رژیم صهیونیستی . نماز جمعه تصاویر حاشیه رفسنجانی موسوی . همسر مصطفی تاج زاده سازمان مجاهدین انقلاب مجمع زنان اصلاح طلب حس .
  • مطالب بایگانی شده
  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
    < type="text/java" src="http://www.iransohrab.ir/js/IranSohrab-link.js">





    Powered by WebGozar

    وضعیت من در یاهو
  • آوای آشنا
  • تویی که نمی شناختمت
    نویسنده: ایران چهارشنبه 86/2/19 ساعت 12:52 صبح

    غریب مانده ای میدانم . غریب مانده ای و تنها .

    هیچکس احوالت را نمی پرسد . صدایت نمی کند . بغضت را با تنهایی خودت قسمت می کنی . می دانم.

    شانه ات را چه سخت تکان می دهی . پایت را چه دشوار ، گامت را چه سنگین .

    تو غریب مانده ای ، اما حقت این نبود . تو بیشتر از اینها به گردن گل حق داشتی . بلبل را نمیدانم چه شد ، که تو را تنها گذاشت و دیگر برایت نغمه نخواند .

    غریب مانده ای می دانم . اما غربت ، تمام درد تو نبود . تو چیزی می خواستی که هیچ کس قادر به انجام آن نبود . این غربت را این چنین تفسیر کن ، که دیگران لایق همدردی با تو نبودند . تو به زبانی صحبت می کردی که هیچ مترجمی قادر به ترجمه آن نبود . تو به لهجه ای گریه می کردی ، که همه خنده شان می گرفت . تو وقتی نفس می کشیدی ، آه را شرمنده خود می کردی . تو سکوت شب را می شکستی ، وقتی هق هق گریه ات را خاموش می کردی .

    غریب مانده ای می دانم ...

     یادت می آید روزی را که در سرای بی کسی خود پرسه می زدی ؟ آن روز وقتی تو را دیدم ، دلم شکست . می دانستم که دردهایت بزرگتر از آنست که از دست من کاری بر آید . دست خودم نبود . مگر می شود ساقه شکسته گلی را بر روی زمین دید و خم نشد ؟ مگر می شود پرنده شکسته بالی را دید و فقط نظاره کرد ؟ کارم اما تنها این بود که منتظرت باشم تا بار دیگر از این کوچه گذر کنی . می آمدی اما هر بار سنگینی احساست را احساس می کردم . چند روزی گذشت ، تو باز غریب بودی ، اما این بار غربت تو در من هم اثر کرده بود . ظرفیتم آن مقدار نبود که بتوانم سنگینی آن را تحمل کنم . اما شکر ، همین که تو می آمدی همه چیز تمام می شد. باور کن . دیگر به این غریبی عادت کرده ام . به این بی کسی . تنهایی .

     اما چند روزی هست که دیگر به این کوچه نمی آیی ، سراغ ما را نمی گیری . نمی دانم چرا ؟ شاید دوست داری همچنان غریب بمانی . پیغام داده ای که قصد رفتن کرده ای . برو . دیگر هم برنگرد . اما با رفتن تو هیچ چیز حل نمی شود . لااقل غریبی ما بیشتر می شود . اگر دوست داری ، برو .


        نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ## درخواست رسانه‌های بیگانه از سران اصلاحات ##
    ## عکس:دیدار کروبی با سفیر سابق انگلیس ##
    ## منوشه امیر: برای مقابله با خطر شیعه باید از سبزها حمایت کرد!
    ## شیمون پرز: مخالفان به نیابت از ما می جنگند ##
    ## درخواست انگلیس از ایران: روابط خود را با ما کاهش ندهید ##
    ## اعتراض شدید تشکل های دانشجویی نسبت به نامه سید حسن خمینی ##
    آبروی همه مسلمانان؛ اشک ما را چرا درآوردی؟:
    آنچه من دیدم و نحوه زندگی آیت ا? خامنه ای
    نماز جمعه سیاسی Top2009 - موسوی با کلی محافظ بعد 20 سال در
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟ - 2
    میر حسین موسوی - به کجا چنین شتابان ؟؟
    پاسخ آیت الله یزدی در واکنش به نامه هاشمی رفسنجانی ** مهم
    رنجنامه جمعیت ایثارگران خطاب به هاشمی رفسنجانی
    مهم ** نامه هاشمی رفسنجانی به رهبر انقلاب ** مهم
    تصویر و اتهامات برخی عاملان سایت‏های مستهجن- مستند شوک
    [عناوین آرشیوشده]